کد مطلب:317877 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:495

محبوبه بیمار




كاروان بیابان را می شكافت و پیش می رفت ، جز زنگ كاروان هیچ صدایی به گوش نمی رسید .

به خلیفه ظالم خبر رسید كه كاروانی از سادات هاشمی كه مریدان و فرزندان و اقوام امامند در راه طوسند و به آروزی دیدار خورشید خاندان حضرت رضا (ع) راه می پیمایند ؛ خلیفه كه از حضور با صلابت سادات هاشمی بیم داشت سپاهی را مهیا ساخت تا این كاروان را از حركت باز دارد .

ساوه تازه به قدوم كاروانیان منور شده بود و انوار علوی بی بی معصومه (س) بر روح شهر جاری شده بود كه سپاه مأمون به شهر آمدند ، گروهی گریختند و بیست و دو نفر به شهادت رسیدند و حضرت معصومه چون عمه اش زینب زخم دار این فاجعه بود .

كشته شدن همراهان و ندیمان غمی فزاینده را برای بانوی صبور به ارمغان آورده بود .

بانو بیمار شده بود ، نمی دانم بدست سپاهیان او را مسموم كرده بودند یا از فرط بیماری تاب از كف داده بود اما هر چه بود روزگار سختی بر بانوی كرامت می گذشت .

بیماری بر جسم بانو چنگ انداخته ، دیگر تاب رهسپاری تا طوس را نداشت ، روزها را به سختی به شب می رساند و شبهایش را تنها با قاصدكهای عاشق هم صحبت است .

ستاره ها برای دلداری به عیادتش می آیند و ماه هر شب تا صبح بر بالینش بیمارداری می كند.

امشب گل محبوبه ما بیمار است .و چون مادرش نماز شب را نشسته می خواند . نمی دانم امشب بانو قنوتش را به كدامین دعا معطر می سازد . به سجاده بانو نزدیك می شویم شاید دوباره بتوانیم عطر زلال گل محبوبه را از سجاده معصومه (س) استشمام كنیم .